ايران و بازيگران جنگ ظُفار (3)


 

نويسنده:دکتر عليرضا ذاکر اصفهاني




 
در تبليغات رسمي دولت ايران، حضور نيروهاي شاه در ظفار پيش از آنکه به عنوان کمک به سلطان عمان و يا طرد نيروهاي راديکال عرب مطرح باشد، درباره کارايي و توان ارتش ايران بود و مي خواست دنيا را متوجه اين امر سازد که ارتش ايران از قدرت و صلابت بالايي برخوردار است. در اين زمينه ارگان حزب اکثريت شاه نوشت:
«اگرچه نيروهاي ايراني در اولين نبرد خارجي ارتش مدرن ايران شرکت مي کنند، ولي با توجه به ارزشهاي کيفي و کارايي فراوان نظامي، محقق است که نيروهاي ارتش در نهايت آمادگي و قدرت رزمي قرار دارند.»
ارگان اقليت نيز به بررسي پيشينه اقدامهاي ايران در خليج فارس پرداخت و با اشاره به برخي رخدادهاي تاريخي نوشت:
«شاپور دوم ساساني نيز در انجام يک چنين مأموريتي به شمال عربستان لشکر کشيد و ياغيان را بر جاي خود نشاند و خسرو دوم نيز به دادخواهي مردم يمن مهاجمان را در هم شکست. نادرشاه نيز از دريا سپاهي به عمان فرستاده و پوزه ياغيان آن سامان را به خاک ماليد و اکنون نيز اين سپاه ايراني است که براي سامان به کار يک کشور همسايه به سرزمين عمان رفته است و تا هر زماني که بخواهند به ايشان ياري مي دهند.»
شاه نيز نوشت:
«بر اثر استمداد اضطراري سلطان نشين عمان بود که در سال 1973 به آن دولت کمک نظامي کردم. چون ظفاريها به کمک يمن جنوبي، کمونيستها و چين، سلطان عمان را تهديد مي کردند.» (پهلوي، 1371، ص273).
محمود جعفريان از تئوريسينهاي رژيم شاه، به منظور توجيه عمل وي در مقاله اي با عنوان چرا ارتش ايران به ظفار رفت؟ در يکي از بولتنهاي مربوط به حزب رستاخيز در 1355 نوشت:
«... حکومت جوان عمان در اين شرايط سهمگين نيروي نظامي ندارد و آنچه دارد براي مواجهه با توطئه هاي چنين بزرگ [شورش ظفار] به وسيله سربازان و جنگندگان جمهوري مارکسيستي يمن جنوبي (عدن) کافي نيست. جبهه آزاديبخش ظفار که وضع را درک کرده است، به دستور پشتيبانان نيرومندش اعلاميه تازه اي صادر مي کند به نام جبهه توده اي آزاديبخش ظفار و خليج فارس ... ايران درمنطقه هوشيار است. ايران دوران ناصر را پشت سر گذاشته است. يک سال پيش از اين ناصر (جمال عبدالناصر، رهبر فقيد مصر) به خطاهاي خود درباره ايران اعتراف کرده است.»(1)
«ايران به صراحت اعلام مي دارد که ما غرض شخصي با کسي نداريم. اين ناصر بود که راهش را تغيير داد و ما دست دوستي او را مي فشاريم. کشورهاي کوچک خليج فارس سالهاي اندکي را در درون استقلال گذرانده اند و تازه از زير سيطره استعمار کهن نجات يافته اند. آيا اينک بايد تحت استعماري نو قرار گيرند؟ در اين شرايط سلطان جوان عمان متوجه ايران مي شود و از رهبري ايران ياري مي طلبد. ايران دست رهبر جوان و گرفتار عمان را مي فشارد... فاصله تهران تا ظفار فاصله تهران تا نخستين خاک اروپاست. نبرد در چنين فاصله اي براي هر کشوري، هر قدر هم نيرومند باشد نبردي پر افتخار است. اما افتخار ايران پيروزي در مرز نيست، بلکه افتخار ايران بازگرداندن زندگي است به ظفار، به عمان به خليج فارس ... حوادث ظفار را بايد بيرون از کوه ودشت ظفار ديد ... آنچه در ظفار مي گذرد گوشه مختصري است از نقشه هاي وسيعي که براي منطقه طرح شده است» (سديدالسلطنه، 1370، ص 377).
ارتش ايران در باستيون، نزديک مسقط، به شيوه آمريکايي لشکرکشي کرد. بي درنگ اين مرکز به صورت قلعه اي نظامي درآمد. شاه در پاسخ خبرنگاران درباره علت حضور ارتش ايران در ظفار گفت:
«اين مسئوليت ماست و هر چه قوي تر باشيم مسئول تريم. بارها گفته ام، خرابکاري در منطقه خليج فارس را تحمل نمي کنيم.» (بهنود، 1364، ص 587).
دلايل فرعي دخالت ايران در ظفار را مي توان به ترتيب زير برشمرد. نگراني شاه از:
الف) توسعه نفوذ شوروي در خليج فارس به دليل افزايش حضور ناوگان آن کشور در اقيانوس هند و درياي عمان و نيز تقويت نيروي نظامي شوروي در پايگاه ام القصر عراق.
ب) پيمان دوستي شوروي و عراق در 1972. عراق در آن زمان يکي از دشمنان اصلي ايران محسوب مي شد. بازگرداندن جزاير سه گانه ايراني به ايران سبب واکنش شديد برخي از دولتهاي راديکال عرب از جمله ليبي، عراق، الجزاير و يمن جنوبي شده بود. عراق به دنبال وقوع اين حادثه، بي درنگ روابط سياسي خود را با ايران و انگليس قطع و انگليس را به زد و بند سياسي با ايران متهم کرد. به دنبال شکايت عراق و دولتهاي متحد او به شوراي امنيت، رئيس هيئت نمايندگان ايران در جلسه شوراي امنيت اعلام کرد:
«واژه خليج عربي که از جانب نماينده عراق مطرح شد غيرواقعي است؛ چرا که از زمانهاي بسيار کهن، اين منطقه خليج فارس ناميده مي شده است. سياست ايران در منطقه بر اساس حفظ صلح و امنيت براي تمام دولتهاي ساحلي است که بايستي با همکاري يکديگر و با روحيه اي دوستانه فعاليت کنند.» (Office of Public Information United Nations, 1971, p.20) .
پ) انعقاد عهدنامه دوستي و اتحاد ميان هند و شوروي و پيروزي ارتش هند در جنگ 1971 و تجزيه پاکستان.
شاه در مصاحبه مطبوعاتي ژانويه 1969 با اشاره به تهديد عراق و جنگ هند و پاکستان گفت:
«اگر فردا عراق به ما حمله کند، چه خواهد شد؟ هنگامي که پاکستان در چند کيلومتري لاهور مجبور به درخواست آتش بس شد، سنتو چه کرد؟ ما براي دفاع از خودمان نمي توانيم به ديگران تکيه کنيم.» (نجاتي، 1371، ص 253).
شاه بر اين باور بود که پيمانهاي دفاعي گذشته چون سنتو و پيمان دو جانبه با آمريکا به احتمال زياد در مواقع خطر نمي توانند به کمک ايران بيايند؛ زيرا در آن پيمانها، کمکهاي نظامي آمريکا و ديگر متحدان به صورت مشروط قيد شده است و تکيه صددرصد بر آنها خالي از اشتباه نيست. ناتواني سنتو در جريان جنگ هند و پاکستان شاهد عيني اين مدعا بود.
عملکرد ساليان بعد نشان داد که فعاليتهاي سنتو بيشتر در زمينه هاي اقتصادي دنبال شد. در ارديبهشت 1352 که ذوالفقار علي بوتو، نخست وزير پاکستان، به ايران آمد شاه گفت:
«يکبار براي هميشه در کنار شما هستيم. ما ناچاريم بگوييم که هر اتفاقي در کشور همسايه شرقي ما يعني دولت پاکستان روي دهد، جنبه حياتي دارد و نمي توانيم تجزيه مجدد اين کشور را تحمل کنيم. بنابراين کاملاً طبيعي است که چشمان خودمان را در مقابل تجزيه طلبي در کشورتان به هم نگذاريم.» (Rohallah, 1975, p.434)
ت) تأسيس حکومت چپ در يمن جنوبي و کمک شورويها، چينيها و کوباييها به آن دولت که از ايدئولوژي سرمايه داري برخوردار بود.

نتيجه گيري
 

همزمان با افزايش قدرت شاه و تثبيت حکومت مطلق در داخل که به بهاي سرکوبي نيروهاي مخالف و ايجاد جو وحشت از راه نهادهايي چون ساواک شکل گرفته بود، جاه طلبي شاه توجه او را به خارج از مرزها معطوف داشت. تا اواسط دهه چهل همه هم و غم شاه، حفظ و تثبيت حکومتش بود که به حمايت نيروهاي قدرتمند خارجي و دستگاه سرکوب داخلي متکي بود. پس از آن کوشيد با حمايت ايالات متحده آمريکا ابتکار عمل را به دست گيرد.
شاه در کشوري حکومت مي کرد که مرز طولاني با خليج فارس داشت. بي گمان حضور همسايگاني که بخواهند امنيت ايران را تهديد کنند براي او مطلوب نبود. اين تهديد درست در نقطه مقابل سياستهاي شاه براي حفظ وضع موجود (Statusquo) قرار داشت. وجود نهضتها و جريانهاي نيرومند ناسيوناليستي عربي که با شعار پان عربيسم شکل گرفته بود، در اهداف شاه اخلال ايجاد مي کرد. شاه بر آن بود که تا پايان دهه پنجاه ايران به عنوان يکي از بزرگ ترين قدرتهاي صنعتي – نظامي در جهان مطرح شود. به همين دليل در پي توسعه نفوذ سياسي در منطقه بود. با وجود اين، ضعف شيوخ عرب نيز بسان قوت برخي کشورهاي عربي، مطلوب به شمار نمي رفت. از اين رو سياست منطقه اي ايران با وجود پارامترهاي ياد شده، شکل گرفت. از نظر رژيم ايران بهتر بود اعراب با توجه به اين دلايل، سروري شاه را در منطقه بپذيرند.
از سوي ديگر، وضعيت ايران در آن مقطع زماني در منطقه همانند وضعيت آلمان در اروپا بود که از ضربه پذيري منافع غربي در برابر دنياي کمونيست جلوگيري مي کرد. باور آمريکاييها، پس از دوره نيکسون اين بود که ايران مي تواند منافع چندگانه غرب، به ويژه ايالات متحده آمريکا را که به شدت نيازمند نفت منطقه است، حفظ کند. حضور شاه در منطقه ظفار در راستاي تحقق اين اهداف معنا مي يابد. ژاندارمي شاه در ظفار تحقق عيني يافت.

پی نوشت ها :
 

1- روابط ايران بامصر در شهريور 1339 قطع شده بود و از آن پس سياستهاي دو دولت در منطقه به طور کامل در نقطه مقابل يکديگر بود، اما هنوز سياست نگاه به غرب مصر آغاز نشده بود که روابط دو کشور رو به بهبود گذاشت. حمايتهاي ايران از اعراب در برابر اسرائيل پس از جنگ ژوئن 1967، شرکت در کنفرانس اسلامي که به دنبال آتش سوزي مسجد الاقصي در سپتامبر 1969 در رباط تشکيل شد؛ ضعف سياسي مصر و جبهه اعراب، کودتاي حزب بعث در عراق و تيرگي روابط مصر و عراق (دشمن وقت ايران) از جمله عوامل بهبود روابط دو کشور بود. بدين ترتيب دو دولت در اواسط دهه 1970 اعلاميه اي رسمي مبني بر تجديد روابط منتشر کردند.
 

کتابنامه فارسي:
1. افراسيابي، بهرام، ايران و تاريخ، تهران: علم ، 1367.
2. بهنود، مسعود، از سيد ضياء تا بختيار، تهران: جاويدان، 1364.
3. بيل، جيمز، شير و عقاب، برگردان: دکتر فروزنده برليان (جهانشاهي)، تهران: فاخته، 1371.
4. پهلوي، محمدرضا، پاسخ به تاريخ، برگردان: دکتر حسين ابوترابيان، تهران: مترجم، 1371.
5. حافظ نيا، محمدرضا، خليج فارس و نقش استراتژيک تنگه هرمز، تهران: سمت 1371.
6. دانشجويان پيرو خط امام، از ظهور تا سقوط (مجموعه اسناد لانه جاسوسي آمريکا)، تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريکا، 1366.
7. رضواني، سعيد، جزوه سياست امنيت ملي ايران، تهران: بي جا، 1355.
8. روزنامه کيهان، 1349/12/1.
9. روزنامه کيهان، 1349/2/9.
10. روزنامه کيهان، 1353/7/27 .
11. روزنامه کيهان، 7 آذر 1351.
12. روزنامه کيهان، 3 نوامبر 1971/ 1350.
13. سديدالسلطنه، محمدعلي خان، تاريخ مسقط و عمان، بحرين و قطر و روابط آنها با ايران، تحشيه و پيوستها از احمد اقتداري، تهران: دنياي کتاب، 1370.
14. عزتي، عزت الله، ژئواستراتژي، تهران: سمت، 1373.
15. کاتوزيان، همايون، اقتصاد سياسي ايران، برگردان: محمدرضا نفيسي وکامبيز عزيزي، تهران: مرکز، 1372.
16. کميته فلسطين، تهران: بي نا، بي تا.
17. گازيوروسکي مارک. ج، سياست خارجي آمريکا و شاه، برگردان: فريدون فاطمي، تهران: مرکز، 1371.
18. نشاشيبي، ناصرالدين، در خاورميانه چه گذشت؟، برگردان: محمد حسين روحاني، تهران: طوس، 1357.
19. نجاتي، غلامرضا، تاريخ بيست و پنج ساله ايران، ج اول، تهران: موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1371.
20. نيکسون ريچارد، جنگ حقيقي، برگردان: جعفر ثقه الاسلامي، تهران: نوين، 1362.
21. هاليدي فرد، مزدوران انگليس در خليج فارس، برگردان: اختر شريعت زاده، تهران: آگاه، 1358.
22. هوشنگ مهدوي، عبدالرضا، تاريخ روابط خارجي ايران، تهران: مولف، 1368.
کتابنامه لاتين.
23.Chubin, Shahram, Sepehre Zabih, Theoreign Relution of Iran, Berkeley, Los Angeles, 1974.
24. Herald Tribune, 15, Dec 1977.
25. Office of Public Information United Nations, Year Book of the United Nations 1971, Abu musu, Greater tunb and lesser tunb, Volume 25, New York.
26. Rohallah, K, Iran's Foreign policy 1941-1973, Virginia press, 1975.
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 25